اهنگ های ترند روز دنیا ایرانی خارجی

معرفی و دانلود بهترین آهنگ های روز دنیا با کیفیت بالا

اهنگ های ترند روز دنیا ایرانی خارجی

معرفی و دانلود بهترین آهنگ های روز دنیا با کیفیت بالا

آهنگ نوستالژی ژینا از شادمهر

آهنگ «ژینا» یکی از قطعات محبوب شادمهر عقیلی است که در سال ۱۳۸۱ در آلبوم «خیالی نیست» منتشر شد. ترانه‌سرای این اثر صمد وفایی و آهنگساز آن سروش طهماسبی بوده‌اند.

راز رابطه عمیق شادمهر عقیلی با زن مطلقه ! / ژینا به شادمهر پشت کرد ! + عکس  ها و داستان عجیب

 
  ادامه مطلب ...

عشق افسانه‌ای رابعه و بکتاش

عشق افسانه‌ای رابعه و بکتاش

رابعه بنت کعب قُزداری، نخستین شاعر زن فارسی‌زبان، در قرن چهارم هجری می‌زیست. او خواهر حاکم بلخ بود و در دربار پرورش یافت. رابعه شاعری چیره‌دست و زنی زیبا و دلیر بود که دل به بکتاش، یکی از پهلوانان سپاه برادرش، سپرد.

رابعه به‌صورت پنهانی عشق خود را از طریق اشعار عاشقانه برای بکتاش ارسال می‌کرد. اما برادرش، که از این عشق باخبر شد، سخت برآشفت. در برخی روایت‌ها آمده است که او دستور داد دایه‌ی رابعه، هنگام استحمامش در حمام، رگ‌هایش را بگشاید تا در خون خود جان دهد.

یکی بود یکی نبود | بکتاش و رابعه

  ادامه مطلب ...

عشق، الهام‌بخش جاودانه‌ی جان

عشق، آن احساس ناب و بی‌همتایی است که جان را روشن می‌کند و به روح معنا می‌بخشد. عشقی که از دل می‌جوشد، مانند چشمه‌ای زلال، سرشار از لطافت و پاکی است. گاه چون شعله‌ای سوزان، قلب را در آتش شوق می‌افکند و گاه مانند نسیمی ملایم، روح را نوازش می‌دهد.

در طول تاریخ، عشق همواره مایه‌ی الهام شاعران و نویسندگان بوده است. از عشق زمینی تا عشق آسمانی، از عشق به معشوق تا عشق به پروردگار، همگی از جلوه‌های این احساس بی‌انتها هستند.

شعری از حافظ:

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

شعری از مولانا:

عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست

عشق، راز آفرینش و گوهر هستی است؛ نیرویی که جهان را به حرکت درمی‌آورد و انسان را به والاترین جایگاه خود می‌رساند.

افسوس که یار رفت و عشقش در دل ماند :(

افسوس...
که یار رفت،
و خاطره‌ی نگاهش در تار و پود جان تنید.
عشقش ماند،
چون شمعی خاموش‌نشدنی در شب‌های سرد تنهایی.

دل، هزار بار به جاده‌ها دوید،
اما او نماند،

صدایش در سکوت گم شد،
و عطرش در باد پراکنده.

چه غریب است این دلتنگی،
وقتی دست‌هایت خالی‌ست،
اما قلبت، از حضورش سرشار.

افسوس...
که او رفت،
اما رد پای عشقش
هرگز از دل، پاک نشد.

این شهر بازم عاشق می بینه؟:(

"ای آبادی مسموم،
که در سایه‌ی وهمی زیبا قد کشیده‌ای...
با خیابان‌هایی که عطر فریب را نفس می‌کشند
و دیوارهایی که زخم حقیقت را در دل دارند.

ای آبادی مسموم،
لبخندهای مصنوعی بر چهره‌های سرد،
نوری که از پنجره‌ها می‌تابد اما داغی آفتاب ندارد.
اینجا، حتی نسیم هم تلخ است
و باران، زخمی از خاک بر جای می‌گذارد.

ای آبادی مسموم،
آیا کسی هست که تو را زنده بداند؟
آیا کسی هست که از میان این هوای خفه،
آسمانی پاک را آرزو کند؟

اما هنوز امیدی هست،
میان این دود، شاید گلی بروید،
میان این مسمومیت، شاید صدایی از عشق برخیزد.
ای آبادی مسموم، شاید روزی دوباره زنده شوی..."